نتایج جستجوی عبارت «محمد علی هدایتی مشکان مدرسه شهید آیت مدرسه راهنمایی ابوریحان بیرونی فاو اروندرود ۱۳۴۹/۲/۲ ۱۳۶۴/۹/۱۲ ۱۳۶۴/۱۱/۲۱ عملیات والفجر ۸» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
شهدا سال ۶۷ -وصیتنامه شهید جعفر سجادیان
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ » شهيد جعفر سجاديان »
بسم الله الرحمن الرحیم قال النبی (ص): فوق کل ذی بر، بر؛ حتی یقتل فی سبیل‌الله، فاذا قتل فی سبیل‌الله فلیس فوقه. بالای خوبی و نیکویی، خوبی دیگری است اما بجز جبهه تا اینکه انسان در راه خدا کشته شود دیگر فوق این پاداش وثوابی نتوان تصور کرد. به نام خدای بخشنده و مهربان. با سلام و صلوات بر حضرت بقیه‌الله الاعظم امام زمان (عج) و نایب بر حقش، امام خمینی و شهدای گلگون پیکر اسلام عزیز. قبل از آنکه تذکرات...
شهدا سال 62 -وصیتنامه شهید حسن عباسی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۲ » شهيد حسن عباسي »
ام حسبت ان یترکوا و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المومنین ولیجه و الله خبیر بما تعلمون. (سوره توبه، آیه 16) چنین می‌پندارند که شما را بدون آزمایش بحال خود رها می‌کنند، در صورتی‌که هنوز خدا (چنانچه معلوم و مشخص در علم ازلی است) در مقام طاعت و مجاهده، معلوم نگردانیده که از شما (مدعیان ایمان) چه کس به حقیقت مؤمن است که جز خدا و رسول...
گیر کردن استخوان درگلو
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
زمانیکه گردان کمیل در پایگاه پنجم شکاری مستقر بود. یک شب شام یخنی بود. با عده ای از بچه‌های گردان از جمله شهید علی طاهری سر سفره در حال صرف شام بودیم‌. در همین بین دیدیم که شهید علی طاهری با اشاره می‌گوید: که استخوان در گلویش گیر کرده است. هر چه به پشت او زدیم‌، استخوان بیرون نیامد. ناچار او را به اورژانس بردیم. اورژانس هم نتوانست کاری انجام دهد و دکترا گفتند: باید به اهواز اعزامش...
خاطراتی از مجروحان
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » پدافندها »
آقای دکتر جمشیدی در مورد مقاومت‌، ایثار و از خود گذشتگی رزمندگان مجروح‌، خاطراتی نقل می کند از جمله اینکه‌: در عملیات فاو بود که من 4-5 مجروح دیدم که اینها در حال شهادت بودند‌ و باید عمل می شدند. ابتدا آنها را احیاء کردند و لحظه‌ای که می خواستند آنها را احیاء کنند،‌چون لباسهایشان را سریع پاره می‌کردند که راحت بتوانند قلب را ماساژ دهند‌، دیدم این رزمنده‌ها یا یک دست ندارند یا یک پا‌. یعنی دست و...
شهید حسن عباسی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
چو عباسی به مثل ماه تـابان بشد قربانی اسلام و قـرآن بگفتا جبهه باشد امتحانم منــم شاگرد درس مکتب حــقبسوی جبهه حق شد شتابان که تا ثابت کند او عهد وپیمان از این رو جانب جبهه روانم اگـــر فـرقـم شود از تیـر منشــق  ...
شهید علی حداد
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
خدا داده به حداد این سعادت چو گل گر پیکرش گردید پرپر علی آن حافظ ناموس وقرآن شده یک سال اودر زیر خاک استکه اندر راه حق یابد شهادت بود این هدیه ای تقدیم رهبر علی آن پاسدار دین وایمان بود او شادمان مـا را چــه باک است  ...
شهید علی دهقانپور
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
چه گویم از حبیب بن مظاهر غلام شاه بی لشکرحسین بود دم آخر به لب نام حسیـن داشـتز دهقانپور کو مانند جابر مطیع وتابع پیر خمین بود پیام فتح بر پیرخمین داشـت  ...
به یاد شهید سید رضا اسدی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ »
نوجوانم اسدی هدیه به قرآن شده ای سوی معبودچه خوش‌خرم‌وخندان‌شده ای مرحبا بر تو ای سید پاکیزه خصال ای نمودار وفا و ادب و خلق وکمال نوجوانم اسدی هدیه به قرآن شده ای آفرین ای پسرم خوب ببار آمده ای در ره دوست عجب سینه سپار آمده نوجوانم اسدی هدیه به قرآن شده ای ای رضا سید مظلوم فداکار جوان تا کنی چهره اسلام گرانمایه عیان نوجوانم اسدی هدیه به قرآن شده ای آتش کینه اگر دشمن نا...
به یاد شهید حسن کیخانی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
ای حسـن نو گل باغ مادر خیز مادر رفقا آمـده اند آمده تاکه ز تو یاد کنند دوستان آمده بـهر دیدار آمده حـجله عیشت بینند لیک شد حجله تو خانه گور پسرم زود چرا رفتی تو رفتی و داغ تو مجنــونم کرد پشت بابا ز فراق تو شکست یاد آنـدم که کنارم بودی ای گلـم زود شدی پژمرده بال بشکسته بـرادر گشته یاد از قامت رعنـات کنم یاکه از خوی خوشت یاد کنم لیک من صبر زمرگ تـو...
به یاد شهید حسن تواضع
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
تا شد تواضع جان بکف او سوی میدان خوش آمدی ای رهرو راه حسینی خوش آمدی بنشین تواکنون با شهیدان ای همکلاسان تواضع جمع گردید آخر تواضع از میان دوستان رفت او رفت تا در راه دین خدمت نماید گرچه پدر از هجر او قدش کمان شد اما بود شاکر بدرگاه خدایی مادر زهجران پسر بس دل‌غمین است بود آرزویم حجله عیشت بچینم رفتی و بعداز مرگ تو روزم سیه شد مادر چسان باورکنم این رفتن تو تو...